کلام بزرگان
آزردن شوهر :
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط نقل می کند : زنی بود که شوهرش سید و از دوستان جناب شیخ بود ، او خیلی شوهر را اذیت می کرد . پس از چندی آن زن فوت کرد ، هنگام دفنش جناب شیخ حضور داشت . بعد می فرمودند : « روح این زن جدل می کند که خوب ! مُردم که مُردم چطور شده !
موقعی که خواستند او را دفن کنند اعمالش به شکل سگ درنده ی سیاهی شد ، همین که خانم فهمید که این سگ باید با او دفن شود ، متوجه شد که چه بلایی در مسیر زندگی بر سر خود آورده ، شروع کرد به التماس و التجاء و نعره زدن ! دیدم که خیلی ناراحت است لذا از این سید خواهش کردم که حلالش کند ، او هم به خاطر من حلالش کرد ، سگ رفت و او را دفن کردند . »