نظر از: رحیمی [عضو] 

دیگر به خلوت های من یک نم نمی باری
در دفتر دلتنگی ام شعری نمی کاری

لحن سکوتت در دلم هر روز یک جور است
قهری؟…نه؟…دلگیری؟…نه؟…آقا! دوستم داری؟


من – بی تعارف- هستی ام را از شما دارم
آقا خلاصه مطلبی ؛ فرمایشی ؛ کاری…


من خوانده ام دربارتان یک خیمه ی سادَه ست
جایی در آن دارند شاعرهای درباری؟

اما من و این رتبه و این منزلت … هرگز
اما تو و این بخشش و این مرحمت… آری


توفیق دادی یک غزل هم صحبتت باشم
از بس که گل هستی و رو دادی به هر خاری

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

1397/04/15 @ 10:33


فرم در حال بارگذاری ...