برداشتی آزاد از مناجات شعبانیه
دست در دامن الفاظ به انتظار باران نشسته ام تابه قطره قطره هایش درود بر خاندان نبوت را آزین بندم ونثار زمین کنم ومن در وادی زمین سیر می کنم پهنه هبوط آدمیان واینک وجودم را در گستره آسمانت پهن کرده ام ومی خوانمت…..
مرا بشنو،بپذیر،رهایم نکن که کوله بارم را در زمین جا گذاشته ام و خودآمده ام ،من از دنیایم گریخته ام وتو می شناسی تمام صحنه های وجودم را ،می دانی نا گفته هایم را ،قلم قدرت تو بر بند بند وجودم حاکم است و من محکوم تقدیریت :
(ما من دابة إلا هو آخذ بناصیتها .1...)
مرا با بندگانت کاری نیست ،هرچه هست به دست توست. از خشم وغضب به که جز خودت پناه برم .اگر شایسته نگاهت نیستم ،اما…
(إنی أحبک …)برمن ببخش نا بخشودنی هارا.
هرچه گویم از محبتت کم است،مگر نه این است که با یک اشاره محبتت ،بهشت را فرش آدم گل زاده کردی و فرشیان را مسجود عرشیان ! حال با همه هستی ام ذره ای شدم و سربه آستانت فرود آورده ام وتورا خوب می شناسم،ای کریم معفو….
(أن عفوت فمن أولی منک بذلک…)
بر حیات آدمیزاد حک کردی (کل نفس ذائقة الموت)2ومن همیشه گریزان این حادثه بوده ام .روزی بر شناسنامه وجودم می نویسند *انا لله وانا الیه راجعون *3وچه سخت است بر من که با اعمالم فاصله ها را سرشتم .إلهی بک علیک…مرا بیامرز وسایه نیکی ات را تا همیشه بر وجودم مستدام بدار .
بندگانت من بد را نیک می خوانند.آری ...
کم من ثناء جمیل لست أهلا له نشرته4
وامان از روزی که سرائراشکار می شود ،چگونه رخ به رخ خلیفة الله چهره بگشایم وبگویم :أنا شیعتک… مرا بپوشان که سرتا پایم خراب آباد است .
ای منتهای رحمت !آنقدر جود وعفوت را نشانم دادی که حالا من نیست شده ،جرأت یافته ودر مقابل تو ،هستی بی نهایت ،ایستاده ام .قبول !أنا الحقیر المسکین المستکین 5… ولک الحمد ابدا دائما سرمدا ،اما به حق خوبانت عذرم را بپذیر .
همه تپش های عالم گواهند که تو مرا اشرف مخلوقات خواسته ای ورسواییم را روا نمی دانی ،پس چگونه می خواهی مرا به جرمم بگیری ؟من تو را به عفو وآمرزشت می شناسم .
اگر هزاران آتش دوزخ برمن زبانه کشد ،هزاران هزاربار می گویم إنی أحبک ….
نیک می دانم عصاره عمرم غفلت و مستی است ،اما (أنا عبدک الضعیف الذلیل)… نجاتم بده .
یادت بود که جلوه گر می شود حسرت هایم اوج می گیرد.
من به دنبال چه بودم ؟این دنیای کاغذی ؟….
وای برمن چگونه قلبم را فروختم؟چگونه دریا را فدای قطره ای کردم؟من از نگاه خورشید غافل شدم و دل به هزاران شمع خاموش سپردم .آنقدر عاجز شده ام که نفس برگشت ندارم .با محبتت مرا بیدار کن تا دوباره زنده شوم.پر بگشایم واوج بگیرم .
می خواهم برای تو باشم آنقدر غرق در نگاهت که آسمان ،عرش دوباره ام شود وقطره های باران دانه های تسبیح شکر گزاریم ؛چرا که سایه کرمت را برایم می گشایی ولباس طهارت برتنم می کنی .
حال زارم ببین قبله قلبم برای تو نیست لذت یادت را از یاد برده ام ،ای کاش ذزه ای عشقت را می چشیدم وبر واپسین هایم سیلی می زدم .
خوب می دانم که در بارگاه اجابت تو هزاران هزار عاشق حیرانند وچه حاجت به من شوریده دل ،اما ای لطف بی نهایت !اشک عاشقانت را واسطه نگاهم قرار می دهم تا به من بنگری ،چون بنده ای که فرا خوانت را اجابت کرد و ندایت را لبیک گفت و کمر به طاعتت بست.
ای مهربان که بارها و بارها عشقت را به من نشان دادی ،ای عاشقی که هیچ گاه امیدم به احسانت را نا امید نکردی .حال من آمده ام با پنجره ای تاریک ،اما می خواهم دوباره جوانه بزنم و سر از خاک بردارم .می دانم که یاریت را بدرقه قدم هایم می کنی تو خدای من هستی و شائق ترین به پروانه شدنم .دنیام را ببین فدلی دوباره می خواهم که مشتاق مقام قرب تو باشد .زبان صدقم را به سوی خودت گویا کن و نگاهم را اوج بده که از آسمان ها را در نوردد و فقط تورا بخواهد . بارها وبارها به سوی خاقت دویدم ،دنیایشان را بوسیدم تا وجودم را متجلی کنم ،اما ای کاش می دانستم آن که با تو پیوند خورد ،همیشه معلوم ترین است .برخود خرده می گیرم جرا تا کنون تکیه بر تن سست خاکیان دادم .
می خواهم پناهم باشی تا خوار پناه بنده گانت نشوم .
بر خود می ترسم بارها وبارها آمدم فاما شیطان مرا ربود این بار با محبت مولایم نگاهم کن تا بنده دیگری نشوم ،همان مولایی که بارها وبارها به من گفت روشنی در صلوات توست و آرارامش در پناهت . ومن اینک تمام آغوشها را خط زده ام و به تو پناه آورده ام ، اما از خود خسته ام ونا امید .
جنت تورا به گوشه چشمی از دنیا فروختم ،اما اکنون همه امیدم به رحمت بی انتهای توست .می خواهم ریشه بدوانم و در میان خوبانت سر از خاک بردارم .سینه ام تنگ است دنیا را نمی خواهم ،مدت هاست که سگینی اش نفسایم را به شماره انداخته است .
عاشقم کن ،محبتت ملکم را به ملکوت می کشاند .می خواهم فراموش کننده .یاد آدمیان باشم وفقط یاد تو را یاد کنم .به حق خوبانت مارا نیز به ملک سلیمان مطیعانت برسان وخوشنودی ات را ملکه وجودمان کن .صدایم در گلومی شکند .می ترسم گناهانم نگاهت را پس زند .به امید نگاه تو محبت سرد آدمیان را گرم چسبیده ام بندبند وجودم در اسارت تعلقات است …هب لی کمال الانقطاع الیک …..
به قامت های آرمیده در خاک که می نگرم ،بغض پنهانی ،گلویم را می فشارد. چگونه به دیدارت بیایم در حالی که هنوز در بی خردی خویش سرگردانم ،نعمت های بی دریغت غفلتم را می زداید و وسعت مهربانی ات حسن ظنم را تا قاف یقین می پروراند .پروانه شدن آمال من است ،قالبم را تهی از دنیا کن و مرا لبریز از ذکرو سپاسگزاری ات قرار ده .
آن چنان وجودم را به تصویر بکش که فرمانبرت ،ربنای وجودم باشد
یاذالجلال و الإکرام ..فاصفح عنی بحسن توکلی علیک …وصلی الله علی محمد رسوله و آله الطاهرین و سلم تسلیما کثیرا
پی نوشت:
1.هود (11):56
2.بقره (2):156
3.آل عمران(3):185
4.دعای کمیل
5.همان
6.همان