پیامبران خدا و سرزمین نینوا
حضرت آدم در کربلا
پس از آنکه آدم به زمین گام نهاد؛ حوا را نیافت و به سراغ او به این سوی و آن سوی رفت تا به زمین کربلا رسید. پایش مجروح شد، احساس غربت وجود وی را فرا گرفت و خون از پای او جاری شد؛ سر به آسمان برداشت و به درگاه الهی عرضه داشت:
«إلهی هَل حدث منّی ذنب آخر فعاقبتنی به؟»
ندا رسید: «لکن یقتل فی هذه الأرض ولدک الحسین ظلماً»
آدم پرسید: «یا رَبّ أَ یَکُونُ الحُسَین نَبیّاً»
ندا رسید: «خیر، او فرزند زاده پیامبرخاتم صلی الله علیه وآله است».
آدم پرسید قاتل او کیست؟ ندا رسید: قاتل او مردی است به نام یزید، که او مطعون و مطرود اهل آسمانها و زمین است.
آدم به جبرئیل گفت: اکنون وظیفه من چیست؟ جبرئیل گفت: یزید را نفرین کن. آدم چهار مرتبه بر یزید لعن فرستاد و از آن مکان دور شد که به قدرت الهی به عرفات رسید و همسر خود را یافت.
بحارالأنوار، ج 44، ص 242
***************************************************
حضرت ابراهیم و کربلا
یک زمان عبور حضرت ابراهیم علیه السلام از سرزمین کربلا افتاد. آن حضرت سوار بر اسب بودند، ظاهراً آثار مصیبتهای سیّدالشهداء بر آن حیوان آشکار شد و صیحهای کشید و با سر به زمین افتاد و بر اثر آن حضرت ابراهیم علیه السلام زمین خورد و سرش شکست. آنگاه برخاسته و بدرگاه خداوند عرضه داشت، بار الها خطائی از من سر زده که اینگونه مجازات میشوم؟
جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا ابراهیم از تو گناهی سر نزده است!
لکن هنا یَقتل سِبط خاتَم النَّبیین و خاتَم الوَصیین فسال دمک موافقا لدمه.
چون در اینجا نوه پیامبر آخر الزمان صلیاللهعلیهوآله و فرزند خاتم الوصیین امیرالمؤمنین علیهالسلام به شهادت میرسد، پس خون تو ریخت تا موافق با خون آن مظلوم شود. آنگاه جبرئیل از مصائب کربلا گفت و حضرت ابراهیم علیه السلام بر مظلومیت فرزندش گریست.
کشکول النور ج 1 ص 136
حضرت اسماعیل در کربلا
گوسفندان حضرت اسماعیل، پسر ابراهیم خلیل الرحمان، در کنار شط معروف فرات مشغول چریدن بودند که چوپان آن حضرت اعلام کرد: رمه از خوردن آب خودداری میکند. اسماعیل راز آن را از خداوند متعال جویا شد.
ندا رسید: ای اسماعیل، راز آن را از یکی از گوسفندان خود بخواه که به قدرت خدا پاسخ خواهد داد. وقتی اسماعیل از گوسفندی جویا شد، آن حیوان با زبان فصیح پاسخ داد: به ما خبر دادهاند که در اینجا فرزندت حسین تشنه کام کشته خواهد شد، ازاین رو از این نهر- احتمالاً نهر معروف علقمه باشد- آب نمیخوریم.
«بلغنا أنّ ولدک الحسین علیه السلام سبط محمد یقتل هنا عطشاناً فنحن لا نشرب من هذه المشرعة حزناً علیه».
اسماعیل عرضه داشت: «أللّهُمَّ الْعَنْ قاتِلَ الحُسین علیه السلام »
بحارالانوار، ج 44، ص 243، باب 30
***************************************************
باد و سليمان عليه السلام
سليمان بر بساط خود، در آسمان در حال حرکت بود ناگهان، باد به جنبو جوش افتاد و بساط سليمان از کنترل وي خارج شد سليمان عليه السلام تعجب کرد و وحشت و اضطرابي عجيب، سراپاي او را فرا گرفتپرسيد: چه شده است؟
باد جواب داد: ما به قتلگاه حسين عليه السلام رسيدهايم
سليمان پرسيد: حسين عليه السلام
کيست؟
باد گفت: او فرزند علي بن ابيطالب و دختر خاتم الانبيا ـ محمد مصطفي ـ است که در اين سرزمين، به دست قومي جفاکار به قتل ميرسد.
سليمان پرسيد: نام قاتلش کيست؟
پاسخ داد: او ملعون زمين و آسمانها است.
در اين هنگام، سليمان دست به آسمان برداشت و يزيد را لعن کرد. باد به خود آمد و بساط سليمان را برداشت و از زمين کربلا دور کرد.5
موسي و کربلا
موسي عليه السلام با «يوشعبن نون» در راه بودند که ناگهان، نعلين موسي پاره شد و خاري در پايش فرو رفت و خون از آن جاري شد موسي رو به آسمان گفت: خدايا! مگر از من گناهي سر زده است که به چنين کيفري، در دنيا مبتلا ميشوم؟
خطاب رسيد: اي موسي! نام اين سرزمين کربلا است و در همين سرزمين، خون حسين عليه السلام ريخته ميشود و به دست قومي جفاکار به قتل ميرسد
موسي گفت: خدايا! حسين کيست؟
خطاب آمد: «او فرزند محمد مصطفي، آخرين فرستادة من، است
عرض کرد: قاتل او کيست؟ فرمود: «کسي است که ماهيان دريا و وحشيان صحرا و پرندگان هوا نيز او را لعن ميکنند
موسي عليه السلام نيز رو به آسمان کرد و قاتلان حسين عليه السلام را لعن و نفرين کرد و با يوشع از زمين کربلا گذشت
عيسي عليه السلام و کربلا
عيسي عليه السلام که در جمع حواريان بود و از سرزمين کربلا ميگذشت ، پس از شنيدن خبر قرار گرفتن شيري بر سر راه عابران جلو آمد و رو به شير گفت: چرا در اين راه نشستهاي و مانع رفت و آمد عابران هستي؟
حيوان به زبان آمد و گفت: يا نبيالله! نميگذاريم از اينجا بگذريمگر آن که بر يزيد، قاتل حسين، لعن کني
عيسي عليه السلام پرسيد: قاتل او کيست؟
شير گفت: ملعون چرندگان و پرندگان و درندگان بيابانها است، به ويژه در ايام عاشورا
عيسي عليه السلام به همراه حواريان دست به آسمان برداشتو يزيد و قاتلان امام حسين عليه السلام را لعن کرد آنگاه شير از سر راه کنار رفت و آنان از آن سرزمين گذشتند
بحارالانوار، ج10، ص 15