باز کبوتر دلم به سویش پر می کشد و بهانه ی دیدار امام رضا علیه السلام را دارد . دلم در وادی گنبد طلاییش چرخ می زند و با زبان دل می سراید ای یار محبوبم ، ای کعبه ی عشق ، ای قبله گاه من ، ای راز هستی ،و ای غریب آشنا !
از روی نیاز به سویت می آیم ، برای گفت و گو نمی آیم ، برای شستشو می آیم ؛ شستشوی دیده و دل .می آیم تا گرد و غبار بزدایم و از هزاران هزار حرف های نا گفته و رازهای پنهانم بگویم .
می آیم تا مثنوی هجران به پایان ببرم ، می آیم تا روضه ی رضوان به یاد آورم ، می آیم تا در صحن و سرایت فارغ از رنج ها و محنت ها دمی بیاسایم .
دست نیازم را به سوی تو دراز می کنم و می گویم : ای امید نا امیدان و ای دوای درد مندان ! به دنبال جرعه های ناب معرفت ، تو را می جویم و اشک هایم ، گواهی بر دل سوخته ام و آتش اشتیاقم است.
ای گل همیشه بهار !با وجود تو ، خزان دل ها بهار می شود