كودكان و نوجوانان عاشورايي
در واقعه عاشورا، كودكان و نوجوانان همپاي بزرگسالان، نقش مؤثري ايفا كردند كه در سه جنبه قابل بررسي است:
الف) زنده نگه داشتن ياد عاشورا
شهادت و اسارت كودكان و نوجوانان در كربلا، دلِ سنگ را ميشكند و ديده هر خشكچشمي را تر ميكند و اين مسئله، سبب زنده نگه داشتن ياد و خاطره عاشورا ميشود.
ب) هدايت گنهكاران
شهادت كودكان و نوجوانان سبب هدايت گنهكاران ميشود؛ زيرا عواطف آنها را برميانگيزد و آنها را متأثر ميسازد و اشكشان را جاري ميكند. آشكار است كه اشك چشم، آلودگيهاي دل را شستوشو ميدهد و هنگامي كه اين مسئله تكرار شود، سرانجام، چشم دل او باز ميشود و چراغ پر فروغ هدايت و كشتي نجات را ميبيند و به آنسو حركت ميكند.
ج) پيامرساني نهضت عاشورا
كودكان و نوجوانان عاشورا يا جنگيدند و به شهادت رسيدند يا به اسارت درآمدند. در هر صورت پيام نهضت عاشورا را به مردم رساندند.
الف) علي اصغر عليه السلام
يكي از فرزندان امام حسين عليه السلامنوزاد شيرخواري بود كه از تشنگي در روز عاشورا بيتاب شده بود. امام خطاب به زينب عليهالسلامگفت: فرزندم را بياور تا او را ببينم. هنگامي كه حضرت علي اصغر را در آغوش گرفته بود، تيري از كمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علي اصغر را دريد. امامحسين عليه السلامخون گلوي او را گرفت و به آسمان پاشيد.
ب) رقيه
دختر سه يا چهار ساله اباعبداللّهالحسين عليه السلاماست كه در سفر كربلا، همراه اسيران اهلبيت قدس سرهمابود و در شام، شبي، پدر را به خواب ديد و پس از بيدار شدن بسيار گريست و بيتابي كرد. خبر به يزيد رسيد. به دستور او، سر مطهر امام را نزد او بردند. رقيه از اين منظره، بيشتر ناراحت و رنجور شد و در خرابه شام (كه اقامتگاه موقت اهلبيت قدس سرهمابود) جان داد.
ج) محمدباقر عليه السلام
تنها فرزند امام سجاد عليه السلامبود. مادر بزرگوارش، فاطمه دختر امام حسن مجتبي عليه السلام معروف به ام عبدالله است. در كربلا، سه سال و نيم بيشتر نداشت و حوادث خونين عاشورا و دوران اسارت را در حافظه خويش ثبت كرد.
د) قاسم بن الحسن
نوجواني نابالغ بود كه روز عاشورا در كربلا حضور داشت. وي فرزند امامحسن عليه السلامبود و برخي، مادرش را رمله و برخي نفيله ميدانند. وي با اصرار زياد، عمويش حسين عليه السلامرا راضي كرد تا به ميدان برود.
حميد بن مسلم ميگويد:
در گير و دار جنگ بوديم كه ديدم پسركي به سوي ما ميآيد كه چهرهاش همانند پاره ماه بود. در دستش، شمشير و در تنش، پيراهن و اِزاري بود و نعليني پوشيده بود كه بند يكي از آن دو پاره بود و فراموش نميكنم كه آن بند كفش پاي چپش بود. عمرو بن سعيد بن نُفَيل اَزْدي چون او را ديد، گفت: «به خدا سوگند! اكنون بر او حمله ميبرم.» به او گفتم:
«سبحان الله! تو از اين كار چه هدفي داري؟ همان كساني كه دور او را گرفتهاند و حتي يك نفر از ايشان را باقي نميگذارند، او را كفايت ميكنند.» گفت: «به خدا سوگند! من بر او حمله خواهم كرد». سپس بر او حمله كرد و پيش از آنكه اين نوجوان روي برگرداند، باشمشير چنان بر سرش كوبيد كه فرقش شكافته شد. پسرك با صورت به زمين افتاد و فرياد زد: «اي عمو جان!» و با اين كلمه از حسين عليه السلامياري خواست.
در زيارت ناحيه مقدسه درباره وي چنين آمده است:
سلام بر قاسم، پسر امام حسن عليه السلام ، آن نوجواني كه دشمن فرقش را شكافت و لباس جنگياش را ربود. آنگاه كه عمويش، حسين عليه السلامرا به كمك طلبيد و او مانند بازِ تيزپروازي بر بالين او حاضر شد. در اين هنگام، امام فرمود: «از رحمت خدا دور باشند قومي كه تو را كشتند. آنان كه جد و پدر بزرگوار تو در روز قيامت، دشمنشان است.
سپس حسين عليه السلام ، پيكر او را از زمين برداشت و به سينه چسبانيد و به جانب خيمهها برد، درحاليكه پاهاي آن نوجوان، به زمين كشيده ميشد و در كنار فرزند جوانش، علي اكبر و ديگر شهيدان خاندان خويش بر زمين نهاد.
ه) عبد اللّه بن حسن بن علي عليه السلام
وي نوجوان 11 ساله و فرزند امام حسن مجتبي عليه السلامبود كه روز عاشورا وقتي ديد سيد الشهدا عليه السلام بر زمين افتاده است، براي دفاع از عموي مظلومش به سوي ميدان شتافت و جنگيد و عدهاي را كشت و با تيغ بحر بن كعب به شهادت رسيد. برخي هم نقل كردهاند حرمله با شمشير، دست او را كه در آغوش عمويش حسين عليه السلام قرار گرفته بود، بريد و همانجا شهيدش كرد.
و) عون بن عبدالله
عون، فرزند حضرت زينب عليهالسلامدر كربلا و روز عاشورا همراه مادرش، حضوري فعال داشت و به شهادت رسيد. اين نوجوان شجاع نزد امام آمد و با اصرار مادرش، حضرت اجازه فرمود كه به ميدان برود . وي شماري از دشمنان را به هلاكت رساند و سرانجام به شهادت رسيد. رجزي كه در ميدان جنگ خواند، چنين بود: «اگر مرا نميشناسيد من پسر عبداللّه جعفرم، همان كه در بهشت با دو بال پرواز ميكند...»
در زيارت ناحيه مقدسه آمده است:
سلام بر عون فرزند عبداللّه بن جعفر، همان پرواز كننده در بهشت، همپيمان ايمان، ياور خداي رحمان و تلاوت كنندگان قرآن. خداوند، قاتل او عبدالله بن قطبه طايي تيهاني را لعنت كند.
ز) محمد بن عبداللّه
محمد بن عبداللّه بن جعفر نيز شجاعانه قدم به ميدان گذاشت و خود را معرفي كرد و در يك نبرد سنگين، سه سوار و هجده پياده از دشمنان خدا را به دوزخ فرستاد و سرانجام به شهادت رسيد.
در زيارت ناحيه مقدسه آمده است:
سلام بر محمد بن عبدالله بن جعفر كه جايگاه جدش را در بهشت ديد و پس از برادرش،به شهادت رسيد و نگهدار بدن برادر بود. خداوند، قاتل او عامر بن نهشل تميمي را لعنت كند.
ح) طفلان مسلم
محمد و ابراهيم، دو فرزند مسلم بن عقيل بودند كه در حادثه كربلا اسير شدند. ابن زياد دستورداد آندو را زنداني كردند. اين دو نوجوان نابالغ، مدت يك سال در زندان بودند. سپس با كمك مشكور، پيرمرد زندانبان كه هوادار اهلبيت قدس سرهما بود، شبانه از زندان گريختند. شب به خانه زنيپناه بردند كه شوهرش در سپاه ابنزياد بود. حارث، آن دو راكنار رود فرات برد و بيرحمانه سراز تنشان جدا كرد. پيكرشان را نيز در فرات افكند و سرهاي آن دو را براي دريافت جايزه نزد بنزياد برد.
ط) عمرو بن جُناده انصاري
از شهيدان نوجوان كربلا است كه پدرش در ركاب سيدالشهدا عليه السلامشهيد شد. او هنگامي كه خواست به ميدان برود، امام فرمود: «پدر اين جوان كشته شد، شايد مادرش راضي نباشد كه به يدان رود.» گفت: «مادرم دستور داده كه به ميدان بروم و لباس جنگ بر من پوشانده است.» او كه 9 يا 11 ساله بود، به ميدان رفت و رجز خواند و جنگيد تا كشته شد. نام او در زيارت ناحيه قدسه آمده است.
ي) عبداللّه بن مسلم
عبداللّه، فرزند مسلم بن عقيل، نوجواني بود كه همراه دايي و مادرش در كربلا حضور داشت.
مادر او رقيه، دختر علي عليه السلاماست. عبداللّه در روز عاشورا، با اجازه امامحسين عليه السلامبه ميدان نبردرفت و اين رجز را خواند: «امروز پدرم، مسلم و جواناني را كه در راه دين رسول خدا صلي الله عليه و آلهشهيد دهاند، ملاقات ميكنم.» عبدالله شماري از مردان جنگيِ دشمن را در سه حمله از پاي درآورد و
سرانجام به دست عمرو بن صُبَيح صيداوي و اسد بن مالك به شهادت رسيد.
ك) محمد بن مسلم
نوجواني 12 يا 13 ساله بود كه روز عاشورا در كربلا با امام حسين عليه السلامشهيد شد. پس از شهادت بدالله بن مسلم، جوانان بنيهاشم به طور دستهجمعي، بياجازه بر دشمن حمله كردند.
امام حسين عليه السلامفريادي كشيد و آنان را از حمله گروهي بازداشت و با صدايي رسا فرمود: «اي پسر موهاي من! براي مرگ، شكيبا باشيد.» جوانان اهلبيت، دست از حمله برداشتند و بازگشتند، لي در اين فاصله، محمد بن مسلم (فرزند ديگر مسلم بن عقيل) به دست ابومرهم اَزْدي و لقيط ن اَياس جُهَني به شهادت رسيد.
ل) عمرو بن الحسن
از فرزندان امام حسن عليه السلاماست كه در كربلا حضور داشت و پس از حادثه اشورا اسير شد. نقل ده است روزي يزيد به او گفت: «آيا با پسرم عبدالله كشتي ميگيري؟» عمرو بن الحسن گفت:
«نيرويي براي كشتي ندارم، ولي يك چاقو به من و يك چاقو هم به پسرت بده تا با هم بجنگيم.
اگر او مرا كشت، من به جدم، رسولخدا صلي الله عليه و آلهو پدرم، علي بن ابيطالب عليه السلامميپيوندم و اگر من او ا بكشم، او به جدش، ابوسفيان و پدرش، معاويه خواهد پيوست.» يزيد گفت: «اين خويي است كه من ميشناسم...».