لطیفه ها و ظریفه های قرآنی
انجیر یابی :
مستمندی به در خانه ی خواجه ای بخیل رفت و پیش از در زدن ، از شکافی به درون خانه نگاه کرد و دید خواجه مشغول خوردن انجیر است . وقتی در زد ، خواجه انجیر را زیر دستمالی پنهان کرد و در را گشود . پرسید : « که هستی و چه می خواهی ؟ » . گفت : قاری قرآن هستم و قرآن را به ده قرائت می خوانم و صوتی خوش و صدایی خوب دارم .اینک از سر نیاز ، به در خانه ی تو آمده ام تا کمکی بنمایی.
خواجه گفت : چند آیه بخوان تا بشنوم . اگر خوشم آمد ، به تو کمک می کنم . مرد فقیر گفت : « بسم الله الرحمن الرحیم . والزیتون . و طور سینین . و هذا البلد الامین ». خواجه گفت : پس و التین کجا رفت ؟ مرد فقیر گفت : زیر دستمال .
لطائف الطوائف ،308