عطا و فتوا
عربی نزد مامون رفت و گفت : “من غریبم ” .خلیفه گفت : رسول خدا فرموده است : «کن فی الدنیا کانّک غریبٌ»؛ در دنیا به گونه ای زندگی کن که گویا غریب هستی .
عرب گفت : “فقیر هم هستم “. خلیفه گفت : خداوند می فرماید :« انتُمُ الفقراءُ الی الله » ؛ همه ی شما انسانها ، فقیران درگاه خدایید . 1
عرب گفت : ” قصد سفر به خانه ی خدا را دارم “. خلیفه گفت :مبارک باشد. بسیار کار خوبی می کنی .« لله علی النّاسِ حِجُّ البیت » ؛ بر مردم واجب است که به خاطر خدا به زیارت کعبه روند .2
راه که معلوم است و مقصد نیز مشخص، پس درنگ نکن و هرچه زودتر راهی شو .
عرب گفت : توان مالی ندارم . نه چهار پایایی دارم که بر آن سوار شوم و نه پولی دارم که خرج سفر کنم. خلیفه گفت :« پس حج بر تو واجب نیست ؛ چرا که خداوند فرموده : « منِ استطاعَ اِلیهِ سبیلاً » ؛ حج بر کسی واجب است که توان رفتن به مکه را داشته باشد . 3حال آسوده خاطر باش که از رنج سفر خلاص شدی.
عرب به تنگ آمد وگفت : ای خلیفه !من برای گرفتن عطای تو آمده ام ، نه برای شنیدن فتوای تو . خلیفه خندید و هزار سکه ی نقره به او داد.4
1-سوره ی فاطر/15
2-سوره ی آل عمران/97
3-سوره ی آل عمران /97
4-لطائف الطوائف،ص142