ابن عباس گوید : روزی پیامبر (ص) در جمع اصحاب نشسته بود ، امام حسین (ع) نزد حضرت آمد ، پیامبر با گریه فرمود : بیا نزد من بیا فرزندم ! و او را بر زانوی راست خود نشانید ، پس از آن امام حسین آمد ، باز با گریه فرمود : بیا نزد من بیا فرزندم ! و او را بر زانوی چپ نشانید ، حضرت زهرا و امیر مومنان نیز آمدند و حضرت آنها را با گریه نزد خود خوانده ، فاطمه را در برابر و امیر مومنان را در جانب راست نشانید .
اصحاب علت گریه را جویا شدند ، حضرت قسم یاد نمود که : من و اینان عزیزترین خلق نزد خداییم ، هیچ کس نزد من محبوب تر از آنها نیست .
اما علی بن ابیطالب ، او برادر من است …. هنگامی که او را دیدم به گریه افتادم ، زیرا به یاد دارم که امت من با او تزویر کرده و او را از جایگاه من که خدا به وی اختصاص داده کنار زنند . مظلومیت او تا آنجاست که در بهترین ماه ضربتی بر فرق او زنند که محاسنش از خون سرش خضاب شود …..
اما دخترم فاطمه … هنگامیکه چشمم به او افتاد ، بد رفتاری ها که پس از من با او خواهد شد ، در نظرم آمد ؛ گویی می بینم ذلت و خواری در خانه اش راه یافته ، مردم حرمت او را نگاه نداشته ، حقش را برده اند . او را از میراثش محروم نموده ، پهلویش را شکسته ، طفلی را که در شکم دارد می کشند و او فریاد مکند : یا محمداه ! لیکن کسی او را اجابت نمی کند و هرچند یاری طلبد به فریادش نرسند .
اما حسن ، او فرزند من است … هنگامی که او را دیدم به یاد آوردم که پس از من او را خوار نمایند تا جایی که از روی ستم و دشمنی او را مسموم نمایند ، در مصیبت او فرشتگان هفت آسمان خواهند گریست . هرچیزی بر او گریان است حتی پرندگان آسمان و ماهیان دریا . کسی که برای او گریددر روزی که چشم ها نا بینا باشد ، نابینا نگردد. هرکس بر او اندوهناک گردد در روز قیامت روزی که دلها مملو از حزن و اندوه است ، محزون نباشد . اما حسین ، او از من است . پسر من ، فرزند من و بهترین خلائق پس از برادرش . او پیشوای مسلمانان ، سرپرست مومنان ، فریاد رس بیچارگان پناه درماندگان و حجت خدا بر همه ی آفریدگان است . هنگامیکه چشمم بر افتاد ، بد رفتاری که پس از من با او می شود را به خاطر آوردم . گویا می بینم که به حرم و قرب من پناه آورد ولی در امان نباشد ، در عالم رویا او را در آغوش گرفته فرمانش دهم که از محل هجرت من کوچ نماید و او را به شهادت بشارت دهم .